زندگى یعنى از همین جاها
قصه ى عاشقى رو یادم داد
من یه عمرى و عاشقش بودم
پس چرا یاد من نمى اُفتاد؟!
زندگى یعنى بى قرارى ها
تووى روزاى باورِ سختى
یعنى با من که باشه خوشحالم
این یعنى حسِ خوب خوشبختى
زندگى یعنى عاشقش بودن
با همین حس و حال معمولى
توى این خونه زندگى کردن
فیلم وسیگار و خواب و بى پولى
منم و دل خوشىِ این روزا
با کتاباى شعرم و سازم
تو قماری که باخت با من بود
من خودم زندگیم و میسازم
آسمون واقعا پر از ابره
اسمون واقعا هنوز شاده
زندگى شکل یه فروپاشى
عشق اون کودتاى مرداده
زندگى یعنى عاشقش بودن
با همین حس و حال معمولى
توى این خونه زندگى کردن
فیلم و سیگار و خواب و بى پولى